به گزارش مشرق، چهاردهم شهریور سال گذشته بود که زن میانسال هراسان وارد پاسگاه انتظامی گوجگی شد واز گم شدن مرموز شوهرش خبر داد.
او گفت: 3 روز قبل (یازدهم شهریور) همسرم به اتفاق یکی از فرزندانم مشغول حفر چاه آب در باغ سیب بودند اما بعدازظهر آن روز پسرم به روستا (خرو علیا) بازگشت و گفت: «پدرم می خواهد به اتفاق کارشناس امور کشاورزی به مشهد برود!»
او سپس از من خواست لباس های همسرم را با مقداری پول به او بدهم تا آن ها را به پدرش تحویل بدهد! من هم پول و لباس ها را به او دادم ولی از همان روز به بعد دیگر از همسرم اطلاعی نداشتم چرا که فکر می کردم او برای انجام امور کشاورزی به مشهد رفته است.
این زن ادامه داد: نگرانی من زمانی شدت گرفت که برای جویا شدن حال همسرم با خانم کارشناس تماس گرفتم ولی او گفت: من از یک هفته قبل به روستای «خرو علیا» نیامده ام! با این جمله کارشناس گرفتار دلشوره عجیبی شده ام و احتمال می دهم اتفاقی برای همسرم رخ داده باشد این در حالی است که من همه نقاط باغ سیب را هم گشته ام ولی اثری از او نیافتم.
با توجه به اهمیت ماجرا و مفقود شدن مرموز کشاورز 55 ساله ماموران انتظامی پرونده متشکله را به شعبه ویژه قتل عمد ارسال کردند و این پرونده توسط قاضی «سیدجواد حسینی» مورد کنکاش قرار گرفت. قاضی با تجربه دادسرای مشهد که لابه لای اوراق این پرونده درجست و جوی سرنخی از این ماجرای مرموز بود ناگهان روی جمله ای از اظهارات زن میانسال توقف کرد.
آن زن در اظهارات خود عنوان کرده بود: «پسر 27 ساله ام معتاد به مواد مخدر صنعتی از نوع «شیشه» است و او نیز از همان روز دیگر به منزل بازنگشته است ولی چون سابقه سرقت دارد نگران او نیستم!» این جملات همان روزنه ای بود که قاضی از میان تاریکخانه این پرونده جنایی بیرون کشید و بدین ترتیب پسر جوان کشاورز به عنوان اولین مظنون تحت تعقیب قرار گرفت.
قاضی حسینی با صدور دستوری از کارآگاهان اداره جنایی خواست تا با ردیابی های اطلاعاتی جوان 27 ساله را دستگیر کنند بنابراین گروهی از کارآگاهان به سرپرستی کارآگاه سلطانیان (افسر پرونده) طی 24 ساعت عملیات پلیسی موفق شدند پسر معتاد مرد کشاورز را دستگیر کنند.
این جوان که ابتدا سعی داشت خود را بی خبر از ماجرای گم شدن پدرش نشان دهد وقتی در برابر مستندات قضایی قرار گرفت چاره ای جز بیان حقیقت ندید و با اعتراف به قتل پدرش، ماجرای جنایت در باغ سیب را فاش کرد.
او که پس از این اعتراف تلخ و با صدور قرار بازداشت موقت روانه زندان شده بود روز گذشته به محل ارتکاب جرم هدایت شد تا چگونگی قتل پدرش را مقابل دوربین قوه قضاییه تشریح کند. پس از آن که مقام قضایی موادی از قانون مجازات اسلامی را به متهم شیشه ای تفهیم کرد تا مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند.
او در کنار چاه حفر شده ایستاد و پس از معرفی خود گفت: پدرم گفته بود باغ سیب را به من می دهد اما او از این که من معتاد بودم بسیار عصبانی و ناراحت بود به همین دلیل هم با یکدیگر اختلاف داشتیم چرا که من اصرار داشتم باغ سیب را به من بدهد.
وی ادامه داد: من در روستا به پدرم کمک می کردم و روز حادثه نیز مشغول حفر یک چاه بودیم که سر همین موضوع با هم بحث کردیم. پدرم بعد از صرف ناهار دوباره درون چاه رفت او حدود 15 متر از چاه را حفر کرده بود که از من خواست چراغ قوه را شارژ کنم من هم از این فرصت استفاده کردم و مشغول مصرف شیشه شدم پدرم که به خاطر تاخیر من از درون چاه بیرون آمده بود وقتی مرا در حال استعمال مواد دید عصبانی شد و ناسزا گفت و پس از آن دوباره داخل چاه رفت من هم که از حرف های او ناراحت شده بودم ناگهان 2 سنگ بزرگ را از کنار دیوار برداشتم و داخل چاه انداختم پس از آن هم خاک و سنگ های دیگر را درون چاه ریختم و پدرم زیر آوارهای خاک و سنگ دفن شد. سپس برای آن که کسی به موضوع مشکوک نشود تخته های چوبی را روی دهانه چاه گذاشتم و با ترفند رفتن پدرم به مشهد از مادرم پول گرفتم و متواری شدم.
با اعترافات صریح متهم، وی با صدور قرار قانونی روانه زندان شد تا این پرونده جنایی دیگر مراحل قانونی خود را طی کند.
او گفت: 3 روز قبل (یازدهم شهریور) همسرم به اتفاق یکی از فرزندانم مشغول حفر چاه آب در باغ سیب بودند اما بعدازظهر آن روز پسرم به روستا (خرو علیا) بازگشت و گفت: «پدرم می خواهد به اتفاق کارشناس امور کشاورزی به مشهد برود!»
او سپس از من خواست لباس های همسرم را با مقداری پول به او بدهم تا آن ها را به پدرش تحویل بدهد! من هم پول و لباس ها را به او دادم ولی از همان روز به بعد دیگر از همسرم اطلاعی نداشتم چرا که فکر می کردم او برای انجام امور کشاورزی به مشهد رفته است.
این زن ادامه داد: نگرانی من زمانی شدت گرفت که برای جویا شدن حال همسرم با خانم کارشناس تماس گرفتم ولی او گفت: من از یک هفته قبل به روستای «خرو علیا» نیامده ام! با این جمله کارشناس گرفتار دلشوره عجیبی شده ام و احتمال می دهم اتفاقی برای همسرم رخ داده باشد این در حالی است که من همه نقاط باغ سیب را هم گشته ام ولی اثری از او نیافتم.
با توجه به اهمیت ماجرا و مفقود شدن مرموز کشاورز 55 ساله ماموران انتظامی پرونده متشکله را به شعبه ویژه قتل عمد ارسال کردند و این پرونده توسط قاضی «سیدجواد حسینی» مورد کنکاش قرار گرفت. قاضی با تجربه دادسرای مشهد که لابه لای اوراق این پرونده درجست و جوی سرنخی از این ماجرای مرموز بود ناگهان روی جمله ای از اظهارات زن میانسال توقف کرد.
آن زن در اظهارات خود عنوان کرده بود: «پسر 27 ساله ام معتاد به مواد مخدر صنعتی از نوع «شیشه» است و او نیز از همان روز دیگر به منزل بازنگشته است ولی چون سابقه سرقت دارد نگران او نیستم!» این جملات همان روزنه ای بود که قاضی از میان تاریکخانه این پرونده جنایی بیرون کشید و بدین ترتیب پسر جوان کشاورز به عنوان اولین مظنون تحت تعقیب قرار گرفت.
قاضی حسینی با صدور دستوری از کارآگاهان اداره جنایی خواست تا با ردیابی های اطلاعاتی جوان 27 ساله را دستگیر کنند بنابراین گروهی از کارآگاهان به سرپرستی کارآگاه سلطانیان (افسر پرونده) طی 24 ساعت عملیات پلیسی موفق شدند پسر معتاد مرد کشاورز را دستگیر کنند.
این جوان که ابتدا سعی داشت خود را بی خبر از ماجرای گم شدن پدرش نشان دهد وقتی در برابر مستندات قضایی قرار گرفت چاره ای جز بیان حقیقت ندید و با اعتراف به قتل پدرش، ماجرای جنایت در باغ سیب را فاش کرد.
او که پس از این اعتراف تلخ و با صدور قرار بازداشت موقت روانه زندان شده بود روز گذشته به محل ارتکاب جرم هدایت شد تا چگونگی قتل پدرش را مقابل دوربین قوه قضاییه تشریح کند. پس از آن که مقام قضایی موادی از قانون مجازات اسلامی را به متهم شیشه ای تفهیم کرد تا مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند.
او در کنار چاه حفر شده ایستاد و پس از معرفی خود گفت: پدرم گفته بود باغ سیب را به من می دهد اما او از این که من معتاد بودم بسیار عصبانی و ناراحت بود به همین دلیل هم با یکدیگر اختلاف داشتیم چرا که من اصرار داشتم باغ سیب را به من بدهد.
وی ادامه داد: من در روستا به پدرم کمک می کردم و روز حادثه نیز مشغول حفر یک چاه بودیم که سر همین موضوع با هم بحث کردیم. پدرم بعد از صرف ناهار دوباره درون چاه رفت او حدود 15 متر از چاه را حفر کرده بود که از من خواست چراغ قوه را شارژ کنم من هم از این فرصت استفاده کردم و مشغول مصرف شیشه شدم پدرم که به خاطر تاخیر من از درون چاه بیرون آمده بود وقتی مرا در حال استعمال مواد دید عصبانی شد و ناسزا گفت و پس از آن دوباره داخل چاه رفت من هم که از حرف های او ناراحت شده بودم ناگهان 2 سنگ بزرگ را از کنار دیوار برداشتم و داخل چاه انداختم پس از آن هم خاک و سنگ های دیگر را درون چاه ریختم و پدرم زیر آوارهای خاک و سنگ دفن شد. سپس برای آن که کسی به موضوع مشکوک نشود تخته های چوبی را روی دهانه چاه گذاشتم و با ترفند رفتن پدرم به مشهد از مادرم پول گرفتم و متواری شدم.
با اعترافات صریح متهم، وی با صدور قرار قانونی روانه زندان شد تا این پرونده جنایی دیگر مراحل قانونی خود را طی کند.